Feeds:
نوشته
دیدگاه

Archive for نوامبر 2011

گرامی داشت…

گرامی باد دومین سالروز رحلت آزاد مردی که علی وار زیست، سخن گفت، سکوت کرد و هیچگاه در برابر مصلحت سر خم نکرد و همیشه حقیقت را فریاد زد.

Read Full Post »

محرم هم آمد

حی علی العزا
حی علی البکاء
فی ماتم الحسین
مظلوم کربلا

Read Full Post »

بلیط سینما…!

جنب خانه ی ما مدرسه راهنمایی دخترانه ای وجود دارد. دست بر قضا از دو سال پیش به مدرسه شاهد تبدیل شده است. مدارسی از این نوع، وابستگی و بالطبع فعالیت سیاسی در آنها به مراتب بیشتر است!. مدام از ما می پرسند با سرو صدای بچه ها چه می کنید؟ پاسخ اینکه دیگر صدای جیغ و ویغ دختران و مسدود شدن کوچه هنگام تعطیلی برایمان بی اهمیت شده است. آخر شنیدن سخنران ها و سخنرانی های جوراواجور از تهاجم فرهنگی و فتنه و بصیرت و گروه انحرافی و… تا خبرها و گزارش های بلندگوی مدرسه بیشتر تعجب برانگیز می باشد!. تعجب آخری اینکه «کلیه ی دانش آموزانی که در مراسم 13 آبان ماه و نماز جمعه آن روز شرکت کرده اند. برای دریافت بلیط سینما به دفتر مراجعه کنند!!.» می دانید؟ ناخودآگاه یاد نمازهای جمعه ی اول انقلاب افتادم. اعلان می کردند، زیر انداز و رادیو دو موج برای شنیدن خطبه ها همراه داشته باشید!. یادش به خیر، آن روزها آیت ا… طالقانی و فقیه عالیقدر امام جمعه بودند. نه جنتی و سید احمد خاتمی و صدیقی و …

 پی نوشت:

-با ف ی ل ت ر شکنی قوی نامه های نهم و دهم محمد نوری زاد به سید علی خامنه ای را مطالعه فرمایید.

 -به نظر من یک حرکت احمقانه و به نظر برخی شجاعانه! می تواند در هر ثانیه سه بازدید کننده از سراسر دنیا بر خوانندگان یک وبلاگ بیفزاید!. بله ماجرای دختر مصری… در وبلاگ شخصی اش…. ( یادداشت های یک زن انقلابی) ضمن بدست آوردن این رکورد، جنجال و هیاهو، خشم مسلمانان، اعراب، مردم مصر و البته حمایت تعدادی را نیز به دنبال داشته است!

Read Full Post »

سوال؟؟

«ابتدا شدیدا تکذیب می کنند. بعدا اعلام می کنند که تمامی ابزارها را در دستور کار دارند. بعدا وقوع جنگ را محتمل می شمارند. در همین حال شواهد بسیاری دال بر مقصر بودن کشور هدف افشا می شود. ضرورت برخورد با «زیاده روی ها» تبلیغ و رسانه ای می شود. در این مرحله است که سازمانهای ضد جنگ وارد عمل می شوند. این سازمانها در عین اینکه با راه اندازی راهپیمایی های ضد جنگ سعی در جلوگیری از بروز جنگ دارند، به مانند سندرم (دردنشان) عمل می کنند (افکار عمومی را از اتفاقی در حال وقوع آگاه می کنند و آن را مستعد این اتفاق می سازند و در واقع خودشان پیام آور جنگند). در مرحله بعد، حمایت دولتها برای برخورد با کشور هدف آغاز می شود و ائتلافها شکل می گیرد. این مرحله دیگر بازگشت ناپذیر است. قبل از آن باید چاره جویی کرد.»

هنگام مطالعه ی مقاله ای در ارتباط با وضعیت جدید تهدید ها، جمله ی فوق از دکتر علی مرشد زاده (استاد علوم سیاسی) توجه ام را جلب کرد. برایم قابل تامل بود!. قصد هیچ پیش بینی ندارم. تا چه پیش آید!! اما می توان بررسی کرد در کدامیک از مراحل فوق قرار گرفته ایم!. به نظر شما در کدام مرحله ایم؟

Read Full Post »

غروب عرفات…

همه خوبی و زیبایی بود. اما غروب عرفات زیباترین اش، هنگام خروج از صحرای عرفه، وقت رفتن به سوی مشعر، غروب غمناکی است. چه صحنه های تاثیرگذاری، گروه گروه، دسته دسته، زن و مرد، پیر و جوان، سیاه و سفید، فقیر و غنی، ارباب و غلام، همه و همه در لباسی یک رنگ، نجوا کنان، تکبیر گویان، هر کس دعایی زمزمه می کردو از سرزمین عرفات به سوی مشعر می رفت. گویی روز قیامت شده و صور اسرافیل دمیده، غوغایی به پاست. چه حال عجیبی داشت آن غروب به یاد ماندنی

Read Full Post »

معلم وارد کلاس شد. بر تخته سیاه کلماتی نوشته بودند. در بین کلمات جمله ای او را برآشفت. «احمدی گو…ید» در دل خندید. اما با عصبانیت دانش آموزان را خطاب قرار داد. کار چه بی ادبی است؟!. چه کسی این را نوشته است؟!. همه ساکت نشسته بودند. ارام و بی صدا، کسی جواب نمی داد. برای تنبیه و تأدیب بچه ها نقشه می کشید. همه ی کلاس تنبیه خواهند شد. نمره انضباط خوبی نخواهید داشت. و همگان ساکت و آرام.

دانش آموزی ظلم و شرور و با سابقه را صدا زد. بر روی تخته این جمله را بنویس! نوشت: «احمدی گو…ید» خنده بلند بچه ها او را عصبانی کرد. مبصر کلاس را خطاب کرد. دفترهای مشق همه را جمع کن؟! یکی یکی خط دانش آموزان را با جمله مقایسه کرد. فکری تازه به ذهنش رسید. دفتر هر کس را به دست او داد. همه را از کلاس بیرون کرد. در بیرون از کلاس همه را امر به نوشتن این حمله بر صفحه ی دفتر خویش کرد. یکی یکی به درون کلاس فرا می خواندو جمله ی نوشته بر دفتر هر کس را با جمله ی تخته سیاه مقایسه می کرد!. هیاهو و سر و صدای دانش آموزان مدیر مدرسه را تحریک به تحقیق کرد. بیرون کلاس شرح ماوقع را از بچه ها پرسید. همه ساکت بودند. کسی را جسارت بیان نبود. وارد کلاس شد. معلم و کودکی و دو جمله تخته و دفتر را دید!. پی به موضوع برد. با تعجب گفت: «احمدی گو…ید» که گو….ید. این بساط «احمدی گو…ید» را برای یافتن «احمدی گو…ید» به راه انداخته ای؟! یکی بر تخته نوشته بود. خوانده یا نخوانده می گذشتی. حال همه بر هر دفتری نوشته اند و تو مجبور به خواندنی و ……

 ماجرای این روزهای شیث و نصرتی نیز حکایت این معلم شده است!. اخبار بیست و سی، فدراسیون فوتبال، شبکه های خبری، روزنامه های ورزشی و غیر ورزشی، کمیته انضباطی فدراسیون، باشگاه، مدیران باشگاه، کمیته انضباطی باشگاه، برنامه نود، سایت های ورزشی، مربیان، پیشکسوتان، شبکه های خارجی، نمایندگان مجلس، وزیر ورزش، مردم، بولوتوث، دانلود، مدعی العموم و …… همه و همه و اکنون من می گویند و می نویسند: «احمدی گو…ید»

Read Full Post »